یه بار فرودگاه بودیم دیدیم یه دختر خوشکل و معصوم وایساده یه گوشه داره واکس میفروشه. دلمون سوخت با دوستم گفتیم بریم ازش بخریم و کمکی کرده باشیم . خلاصه رفتیم پیشش گفتیم "خانوم دونه چند؟" برگشت گفت "70000 تومن" ... گفتم "مگه این واکسو از چی ساختن خانوم؟"... چشتون روز بد نبینه یه لبخندی زد و گفت " آقا اینا خاویاره واکس نیست!
کافیه بنا بزاری یکی رو نبینی و باهاش رو به رو نشی،
تو یه کوچه خلوت تو کلکته هندوستان داری بستنی می خوری،
از رو به روت درمیاد والااااا دیدم که میگمااا D;
گمونم اسب سفید شاهزاده منو کشتن و باهاش سوسیس درست کردن :|
و گرنه امکــــــــــان نداشت اینقده دیر کنه کصافط =))))
آیا به راستــــی زمان آن فرا نرسیده است که
به گرفتن عکسهایی که در آنها عینک آفتابی در منزل زده اید خاتمه بدهید ؟ :| :))))))
سلیقه م به خواهر همه ی فروشنده ها نزدیکه !
میرم هر مغازه ای دست رو هر چی میذارم میگه اتفاقا من واسه خواهر خودم اینو ورداشتم خیلی راضیه :| :)))))
من اگه متولد نیویورک بودم ...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
واااای نمی تونم ادامه بدم، یه دستمال به من بدین، مرسی=)))))
برای حمایت از ما و همچنین کسب درآمد کلیک کنید
:: بازدید از این مطلب : 366
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1